ایمیل خصوصی مدیریت محترم وبلاگ [email protected]
وبلاگهاي ديگر ما | ادرس وبلاگهاي ما |
وبلاگ رزسفيد | http://www.ahvaz110.blogfa.com/ |
وبلاگ شهرخرما | http://shahrkhorma.niloblog.com/ |
سفيدرز | http://bachehayejonob.mihanblog.com/ |
دهكده ي عشق | http://www.soltanghamha20.blogfa.com/ |
برچسب : نویسنده : محمد shahrkhorma بازدید : 388
سلام به وبلاگ ما خوش آمدید
من محمد ، و من لمیاهستم
ما قصد دارم اینجا یک وبلاگ زیبا براتون درست کنیم
امیدواریم دقایق خوبی را در این وبلاگ سپری کنید
و هم چنین آرزو داریم از مطالب وبلاگ ما خوشتون بیاد
منتظر نظرات پر مهرتون هستیم
راستی ما رو با عنوان وبمون لینک کنید
و بگید که ما با چه نامی لینکتون کنیم
شهر خرما ...برچسب : نویسنده : محمد shahrkhorma بازدید : 396
اگه یکی رو دیدی که وقتی می خندی برمیگرده نگات می کنه
بدون براش قشنگی
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه می کنی باهات اشک می ریزه
بدون دوستت داره
اگه یکی رو دیدی وقتی داری با یه نفر دیگه حرف می زنی می ره
بدون عا شقته
اگه یکی رو دیدی وقتی داری ترکش می کنی فقط سکوت می کنه
بدون دیوونته
اگه یکی رو دیدی که از نبودنت داغون شده
بدون براش همه چی بودی
اگه یکی رو دیدی که از یه روز نبودنت می ناله
بدون که بی تو می میره
اگه یکی رو دیدی که بعد رفتنت لباس سفید پوشیده
بدون واسه خاطر تو مرده
همیشه
برای گلی گلدون باش
که اگه به آسمونم رسید
یادش نره ریشه اش کجاست
من همونم كه يه روزي واسه چشمات خونه ساختم
به نگاه مهربونت دلمو بدجوري باختم
چيز تازه اي ندارم كه به پاي توبريزم
دست خوب مهربوني ياورت باشه عزيزم
تحمل کردن زيباست
اگر قرار باشد روزی به تو برسم
انتظار اسان است
اگر قرار باشد دوباره تو را ببينم
زندگی شيرين است
اگر قرار باشد مزه ی دستان تو را بچشم
مشکلات حل می شود
اگر قرار باشد روزی به پای تو بميرم
لطفا فوتم نکن؛می خواهم در سينه ی تو تمام شوم
اشک ها همه به لبخند تبديل می شود
اگر قرار باشد تو را يک بار ببوسم
و لبخند ها دوباره به اشک
فقط اگر ببينم خيال رفتن داری
زنگيم می سوزد اگر بفهمم روزی از من دل گير شده ای
اما بدان دوستت دارم
از پشت اين همه فاصله
از پشت اين همه حرف دوستت دارم
هیچ کس تنهایی ام را حس نکرد
لحظه ی ویرانیم را حس نکرد
در تمام لحظه هایم هیچ کس وسعت صدایم را حس نکرد
آن که سامان غزلهایم از اوست
بی سرو سامانیم را حس نکرد
هیچ کس حس نکرد درد دل من چیست
عاشقانه زیستن,عاشقانه دل کندنم حس نکرد
ما دوست داریم دوستان باوفا را
هیچ کس معنی حرفهایم را حس نکرد.
برچسب : نویسنده : محمد shahrkhorma بازدید : 407
که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده؟
گفتم اگه بارون نیومد چی؟
گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره
گفتم یه خواهش دارم وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار
گفتی به چشم
حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره
تو هم اون دور ایستادی و داری بهم میخندی...
شهر خرما ...برچسب : نویسنده : محمد shahrkhorma بازدید : 412
به افتخار درخت نه بخاطر میوش به خاطر سایش!
به افتخار دیوار نه بخاطر بلندیش بخاطر اینکه هیچوقت پشت آدمو خالی نمیکنه!
به افتخار دریا نه بخاطر بزرگیش بخاطر یک رنگیش!
به افتخار همه اونایی که دوستشون داریم و نمیدونن
دوستمون دارن و نمیدونیم!
به افتخار کرم خاکی نه بخاطر کرم بودنش بخاطر خاکی بودنش!
به افتخار پل عابر پیاده که هم مردها از روش رد میشن هم نامردها!
به افتخار برف که هم روش سفیده هم توش!
به افتخار روذخانه که توش سنگهای بزرگ هوای سنگهای کوچیک رو دارن!
به افتخار گاو که نمیگه من میگه ما!
به افتخار اونی که همیشه راستشو میگه!
به افتخار بیل که که هرچی بیشتر بره تو خاک براق تر میشه!
به افتخار تابلوی ورود ممنوع که یک تنه یک اتوبان رو حریفه!
به افتخار عقرب که به خواری تن نمیده!
(عقرب وقتی میره تو آتیش با نیشش خودشو میکشه که کسی ناله هاشو نشنوه)
به افتخار سرنوشت که نمیشه اونو از سر نوشت!!!
شهر خرما ...برچسب : نویسنده : محمد shahrkhorma بازدید : 392
وقتی از تو می نویسم از فکر کردن باز می مانم
وقتی از تو می نویسم در خیال فرو میروم
وقتی از تو می نویسم نوشتن را فراموش میکنم
وقتی از تو می نویسم عاشقتر میشوم
برای تو می نویسم تا اندکی با تو باشم
وقتی با تو هستم دنیا برام زیباست
با تو بودن برای من دنیاست
تو را خواستن غرور را شکستن است
تو را خواستن عشق را پذیرفتن است
تو را خواستن درک رویاهای باور نکردنی است
و من تو را میخواهم ای افسونگر شبهای تنهایی من
فقط تو
شهر خرما ...
برچسب : نویسنده : محمد shahrkhorma بازدید : 436
استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟
چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلبهاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.
برچسب : نویسنده : محمد shahrkhorma بازدید : 378